«گُلف روی باروت»


با تبریک به آیدا مرادی

نویسنده «پونز روی دم گربه» اولین رمانش را رونمایی می‌کند

رونمایی رُمان «گُلف روی باروت» در  کتــاب آمـــه.

مکان: بلـــوار کشاورز- بعد از تقاطع کارگر- شماره 308.

زمان: جمعه- ساعت 19:00.

پ.ن: جزئیات بیشتر را می‌توانید در خبر مهر بخوانید.


"کار ادبیات مبارزه نیست"

محمدعلی علومی:

تلویزیون برای پایین آوردن درک ما از طنز، کوتاهی نکرد

جلال آل احمد نوعی از ادبیات را رواج داد مبنی بر این‌که ادبیات باید اسلحه باشد و بعد ما فکر کردیم که طنز هم باید اسلحه‌ی مبارزه با زورمندان باشد،‌ درحالی‌که کار ادبیات مبارزه نیست؛ به فکر واداشتن است. ادبیات باید تفکر در هستی باشد.

محمدعلی علومی، نویسنده، درباره‌ی یکی از داستان‌های «هزارویکشب»، گفت: حکایت «خلیفه‌ی صیاد» در «هزارویکشب» نمونه‌ی زودهنگامی از «شاهزاده و گدا»ست که در آن طنز موقعیت شکل می‌گیرد و خلیفه‌ هارون‌الرشید با صیاد فرودستی به نام «خلیفه» جابه‌جا می‌شوند.

او افزود: در این داستان با وجوه قدرتمند و رئال نیز روبه‌رو می‌شویم. مثل هر داستان قدرتمند دیگر و به مصداق سخن آلتوسر، جامعه‌شناس فرانسوی، که می‌گفت هر اثر هنری یک ایدئولوژی را ابلاغ می‌کند، ایدئولوژی پشت این حکایت هم ایدئولوژی اشعریه است، مبنی بر این‌که «هرچه آن خسرو کند، شیرین بود». در داستان «خلیفه‌ی صیاد» هماهنگی دقیقی میان ساختار و محتوا وجود دارد...

متن کامل را در فرهیختگان بخوانید

http://www.farheekhtegan.ir/content/view/68714/74/


فردای دیروز!


امروز فرداست! فردای دیروزیی که نوشتم "پس از فردا" چه خواهد شد؟

امروز فرداست و من دوست دارم منتظر خبرهای خوش باشم. خبرهایی که کم کم از راه خواهند رسید، در روزها و شاید ماههای آینده، شاید هم سالی طول بکشد اما امیدوارم بالاخره روزی از راه برسند...


پ.ن: این پست ادامه ی پست قبلی ست!


پس از فردا...


تبلیغات انتخاباتی

پس از فردا، نماینده ی کدام تصویر در باره ی انرژی هسته ای...

پس از فردا، وزیر کدام تصویر در باره ی کمک به کشورهای...

پس از فردا، وزیر کدام تصویر درباره ی تامین اجتماعی و بیمه...

پس از فردا، وزیر کدام تصویر درباره ی بیکاری و فقر روزافزون...

پس از فردا، وزیر کدام تصویر...

پس از فردا، وزیر کدام تصویر درباره ی رویاهای ناتمام و خاک خورده ی داستان نویس...

پس از فردا...

پس از...

پس...

...



بی‌آن‌که بوی تو مستم کند


بی‌آن‌که بوی تو مستم کند
تا ده می‌شمارم
انگشتانم گردِ کمرگاهِ مداد تاب می‌خورند
و ترانه‌ای متولد می‌شود
که زادهٔ دست‌های توست.
شاعرم
به سرودن از معتادم


شمس لنگرودی


"ساحت مقدس"

ساحَت مُقدس

... کتابی دستم میگیرم. سیب ترش. میخونم و دوستش دارم. لذت شخصی مو میبرم و دنبال درک دلایل این لذت هستم و دنبال ساختاری که نویسنده منو باهاش تا آخر کتاب کشونده. یه نقد تازه میبینم. میخونمش. باز هم میخونمش. جمله بندی ها انگار با چشمام جنگ دارن. حس پشت کلمه ها مثل خشم یا پرخاشه. من خواننده عامی دنبال یادگرفتنم نه این که تخطئه بشم. از عامه بودنم سرخورده میشم و در ادامه نوشته از زن بودنم هم… خوب همین هستم! یه زن ازعامه مردم که کتاب میخونه. اگر عامه مردم نباشن که خواص جلوه نمیکنه...من با نوشته ای رو برو شدم که وقتی مینویسه زنانه انگار داره بدترین توهین ها رو به زبون میاره. که در واقعیت این پرخاش اول باید به سمت آنیمای خود فرد باشه که فعلا مخاطب بیرونی پیدا کرده(اینجا لادن و ماهرخ و …). یادمون نره که طبق روانکاوی یونگ  آنیموس یا آنیمای زندگی نشده فرد در صورت سرکوبی و دیده نشدن میتونه فاجعه بار باشه. و چی فاجعه بار تر از زشت تر و تلخ تر کردن زندگی؟ چی فاجعه بار تر از تیره تر کردن خط فاصله بین زن و مرد...

متن کامل "ساحَت مُقدس" را در وبلاگ فرشته نوبخت بخوانید

 
 

نیازهای نقد ادبی امروز

«استادی» که فقط نظریه بداند اما از نقد عملی متون ادبی عاجز باشد، به آشپزی شباهت دارد که دستورالعمل پخت خوشمزه‌ترین غذاها را خوب می‌داند، لیکن از طبخ غذا ناتوان است.


راه برون‌رفت از وضعیتی که نقد ادبی در ایران به آن دچار شده، اتکا به نظریه در کنش نقادانه است. این امر صرفاً زمانی میسر می‌شود که منابع علمی درباره‌ی رهیافت‌های نقادانه به زبان فارسی ترجمه شوند و در اختیار پژوهشگران ادبی و دست‌اندرکاران فعالیت‌های نقادانه قرار گیرند. انتشار کتاب‌ها و مقالاتی که نظریه‌هایی مانند تاریخ‌گرایی نوین، روانکاوی، ساختارگرایی، نظریه‌ی پسااستعماری و غیره را به خواننده‌ی فارسی‌زبان معرفی کنند، در زمره‌ی مبرم‌ترین نیازهای امروز مطالعات ادبی در کشور ما است. اما در این کار، خطری بالقوه نیز هست که باید از آن آگاه و برحذر بود. مستغرق شدن در نظریه و برخوردار نبودن از تواناییِ کاربرد نظریه‌های ادبی برای نقد متن، می‌تواند موجب ابتر شدن فعالیت‌های معطوف به نقد باشد. منتقد ادبی واقعی کسی است که هم بر نظریه تسلط دارد و هم راه و روش کاربرد نظریه برای قرائت نقادانه‌ی متون ادبی را می‌داند...

پ.ن: متن کامل را در وبلاگ دکتر حسین پاینده بخوانید.

لج درآر!

 

 لج درآر!

هی این پا اون پا می­کنه، پای راست روی پای چپ، پای چپ روی پای راست. تازه بی ­سروصدا هم نه! هر نوبت یه اوووووف کشیده و غلیظ هم چاشنی این جا به ­جایی می­کنه. حالا اینا رو بذارین کنار بازی ­بازی کردن با لب و لوچه ببینین چی از آب درمیآد!! آخه دوست عزیز، رفیق گرامی، به زور که نیاوردنت اینجا. اسلحه نذاشتن پسِ گردنت که بیای بشینی داستان گوش بدی. نیا! دوست نداری؟ حوصله­ت سر میره؟ نیا جانم، نیا عزیزم، نیا! بذار ما چند نفر هفته­ای یه روز با اعصاب راحت این دردِ بی­درمونِ شیرین ­تر از جون­ رو مزه مزه کنیم!

...

تو آن ماه نامکشوفی

که تنها من
نشانی‌ات را از آسمان گرفته‌ام.

...

سیدعلی صالحی

"دارون تی تی کونن"


ایتو که بهار

پیران بکنده باغ مئن بوما؛

زمسون سرد شواُن، شنن

دارون تی تی کونن

امی چراغون روشنا بنه.

برگردان به فارسی:

اینطور که بهار

پیراهن کنده به باغ آمده

شب های سرد زمستان می روند

درختان شکوفه می کنند

چراغها روشن می شوند.


(اینطور که بهار/ عریان به باغ آمده/ شبهای سردِ زمستان رفتنی اند/ درختان شکوفه خواهند داد/ چراغ خانه هامان روشن خواهد شد.)


پ.ن: علی صبوری/ گیله وا شماره 124

پ.پ.ن: با اجازه ی شاعر و دوستان گیلک زبان، برگردان شعر از خودم است، لطفا با دیده ی اغماض بنگرید!





شب به خیر
خدای شب‌بوها و شمعدانی‌ها
توی خواب‌هایت
جایی برای من بگذار
وقتی که می‌روم
دوست دارم دوباره برگردم.

روجا چمنکار