اندر حکایت وبلاگ نویسی ما!
رضا شکراللهی نوشته: ...در بارهی وبلاگتان بنویسید، از هر زاویه که خوشتر میدارید. تاریخ شخصی وبلاگتان اگر باشد که چه بهتر. دیگران را هم اگر دعوت کنید، شاید به مجموعهای مفید برسیم از گردآوری و مرور این تاریخَکِ پرنشیب و فراز.
و حالا اطاعت امر از من :)
اولین پست وبلاگم را در تاریخ 89/9/11 نوشتم. به پشت گرمی آقارضا شکراللهی. اصلا وبلاگم را به این امید راه انداختم که دیگر کسی هست دستم را بگیرد و کمکم کند وگرنه من کجا و اینهمه عریانی و آشکارگیِ خود و نظرهام کجا؟ هیچ از وبلاگ و وبلاگ نویسی نمیدانستم، به خصوص از نیم فاصله ی حیاتی و معروفش که هنوز هم رکاب نمیدهد! و درست از همان روز یازدهم آذر 89 دردسرهای آقارضا شکراللهی هم شروع شد. هی نوشتم و هی پاک کردم و هی پیغام گذاشتم و پرسیدم و بعدتر که آنهمه شور و شوق دوست به آموزاندن نیمچه خجالتم را هم ریخت دیگر از هیچ کوششی فروگذار نکردم (!) و تلفنی از ابتدایی ترین و جزیی ترین مشکلات هم گفتم و پرسیدم. اصلا بگذارید رک و راست بگویم من وامدار محبت رضا شکراللهی هستم، وامدار تعهدش. محبت و تعهد نه به من، که به ادبیات داستانی رسمی، و نیز به داستانهای بی ویرایشش. داستانهایی که اگر رضا شکراللهی و خوابگردش نبودند ناخوانده و از یادرفته بر بالِ باد میرفت...
شاد باش و دیر زی خوابگردِ ادبیات ما.