"نقاشي"


توی نقاشی‌هات

خیابان‌ را 

این‌همه راست نکش

پيچ و خم که باشد

می‌شود

جایی

پنهان شد!


به رعنا كمك كنيم، شايد با چشم مصنوعي دنيا را زيبا ببيند!

آيا رعناي پنج ساله هيچ دوستي ندارد!

http://sharghnewspaper.ir/Page/Paper/91/01/29/18

آن شب سميه دختر كوچكش را پيش خود خوابانده بود كه ناگهان با سوزش شديدي از خواب بيدار شد و وقتي به حياط دويد تا صورتش را بشويد متوجه شد موهايش كنده مي‌شود. رعنا نيز در اين اسيدپاشي به شدت آسيب ديده بود. اين مادر و دختر كه ابتدا تصور مي‌شد دچار برق‌گرفتگي شده‌اند بعد از انتقال آن دو به بيمارستان پزشكان تشخيص دادند اسيدپاشي اتفاق افتاده است...

چشم راست رعناي پنج ساله بايد به طور كامل تخليه شود و برايش چشم مصنوعي بگذارند، چشم ديگر او هم به دليل اسيد تا مدتي باز مانده بود و خيلي طول كشيد تا بتواند آن را ببندد...

پدربزرگ رعنا ميگويد: «نوه‌ام شرايط بدي دارد. هر دفعه كه با قطار به تهران مي‌آييم بچه‌هاي ديگر وقتي او را مي‌بينند، مي‌ترسند. رعنا ديگر نمي‌تواند دوستي داشته باشد و مثل بچه‌هاي ديگر بازي كند. او هميشه شب‌ها تا صبح از درد ناله مي‌كند و مي‌گويد صورتش مي‌سوزد و زنم به او رسيدگي مي‌كند اما كار زيادي از دست ما برنمي‌آيد.»اين مادر و دختر اكنون در انتظار كمك‌هاي مردمي هستند تا شايد بتوانند از اين دشواري‌ها نجات پيدا كنند. افرادي كه تمايل دارند به اين خانواده كمك كنند، مي‌توانند مبالغ اهدايي خود را به حساب پدر سميه به شماره 4199131578 بانك ملت نظام‌شهر با نام رضا مهري واريز كنند. 

http://sharghnewspaper.ir/Page/Paper/91/01/29/18

وقتی کاسکو رفت

«... خاکستری بود. کلا خاکستری‌ان. اما بال‌هاش‌ها، مال من، به آبی نفتی می‌زد. لای پرهای دمش هم... یعنی دماشون که قرمزه معمولا، مثل همین... مال من لای دمش هم پرهای صورتی داشت. این لکه سفیدرو روی سر این می‌بینین؟ خب؟ مال من لکه نداشت، طوق داشت. دور چشاش. دو تا طوق سفید، از اینجا اینجوری... .» 

رحمان دست راستش را از قفس برداشت، دو انگشت وسط و نشانه را گذاشت دور چشم راست خودش، انگشت نشانه را بالای چشم و انگشت وسط را زیر چشم و انگشت‌ها را کشید به سمت شقیقه، «... طوقِ این جوری داشت دور چشاش.» بالا نگاه می‌کرد، به من، انگشت‌ها هنوز دور چشم، خودش ساکت و در همان حال لب‌ها را به هم فشرد و سر به چپ و راست تکان داد. صدایش را پایین آورد و انگار که داشته باشد توی گوشم بگوید، گفت: «باید می‌دیدین! انگار که نقاشی کرده باشن»

http://www.farheekhtegan.ir/content/view/37854/40/

وقتی کاسکو رفت/ محمود حسینی‌زاد/ فرهيختگان


هايكوي ايراني

سید محمد صدرالغروي/ سیری در هایکو و هایکوی ایرانی
هایکو اتفاقی نیست که تنها در سرزمینی منسوب به آفتاب رخ دهد. هایکو لحظه ای اتفاق می افتد. یک یا ماکزیمم دو تصویر مرتبط و در جا می سازندش. اتفاق می افتد ... آن قدر عادی و روزمره که ناچار باید هوشیار باشی تا رصدش کنی. حال می خواهد نشانه ی فصلی داشته باشد یا نداشته باشد. می خواهد سه خط باشد یا پنج خط. 

 سهراب سپهری
مادرم چاقو را
در حوض نَشُست
ماه زخمی می شد.

 بیژن جلالی
جهان چه تند می رود
نمی داند که
به قربان گاه می رود!



... به قدم چو آفتابم، به خرابه‌ها بتابم

بگریزم از عَمارت، سخن خراب گویم. 

من اگرچه سیبِ شیبم، ز درختِ بس بلندم

من اگر خراب و مستم، سخن صواب گویم... 


گزیدهٔ غزلیات شمس/ استاد شفیعی کدکنی


در سوگ "آوازهاي نخوانده"

 

چهارشنبه، بيست و سوم فروردین ماه، دومین خنیاگر سرشناس موسیقی نواحي، فریدون پوررضا خواننده و پژوهشگر موسیقی منطقه گیلان در سن 79 سالگی درگذشت. 

                            

                 آهنگ "سياابران" با صداي فريدون پوررضا را از اين‌جا بشنويد. 

 

"بوي برف"

بوي برف

چند روزی نیستم. همراه جاجان و یحیا و مامانو می‌روم سفر... برگشتنا شاید تنها باشم، شاید تنها برگردم و روز‌ها را بشمارم تا خبر برسد. خوش یا ناخوش. اگر خوش بود که شاید روزی جاجان و یحیا و مامانو سر از کتابخانهٔ تو در بیاورند و اگر ناخوش بود که... ناخوش است دیگر! روز از نو روزی از نو...

پ.ن:  "بوي برف" اسم قصهٔ جاجان و يحيا و مامانو و... است.


"حالت زيباي ملخ وار"

چرا من با اين ترجمه و تصويرپردازي!!! مشكل دارم؟

"مادر او را مرتبا در مزرعه ذرت، در ميان برگهاي لرزان شاليزار، نظاره مي كند و مي بيند كه با حالت زيباي ملخ وار، پشت خود را كه ارثي از سياهان است، عقب افكنده است و با شيفتگي، شكل هاي هوسباز ابرها را نظاره مي كند. و بر اثر فكري دروني و گسترده چون درخشش آسمان، لبخند مي زند"

 
داستان "اينو" از مجموعه داستان رو به آسمان در شب/ خوزه ماريا سانچث/ ق. ص

پ.ن: من عادت دارم مجموعه داستان­ها را از آخر به اول بخوانم! چرايش را واقعا نمي­دانم! اين هم بخشي از آخرين داستان اين مجموعه است كه با خواندنش كتاب را كنار گذاشتم... 


پست بدونِ شرح!

 

اين پست بدونِ شرح است!

خبر آنلاين/ رقص و آواز از مهد کودک ها حذف می شود!

مدیرکل بهزیستی استان تهران/ ... سازمان با مهدهایي که برنامه‌های غیر اخلاقی از جمله رقص به کودکان آموزش می‌دهند برخورد می‌کند... (و) یکی از اصلی‌ترین برنامه‌های سازمان بهزیستی در سال جاری کنترل برنامه‌های آموزشی در مهدهای کودک است به طوری که باید این برنامه‌ها در راستای موازین اسلامی و شرعی باشد.

ايسنا/ يك سوم سال 91؛ تعطيل!

« بررسي تعطيلات رسمي سال جاري نشان مي‌دهد كه اگرچه براساس تقويم تنها 21 روز تعطيل رسمي در سال 91 وجود دارد اما تعطيلات اداري به حدود 130 روز مي‌رسد. »

ايسنا/ وزير آموزش و پرورش از توسعه و احداث مدارس جديد در كشورهاي حاشيه خليج‌فار س خبر داد!

وي با بيان اينكه هنوز در مدارس خارج از كشور به نقطه مطلوب مورد نظر آموزش و پرورش نرسيده‌ايم، به توسعه و سرعت اجراي طرح‌ها اشاره و خاطرنشان كرد: بايد در تمام دنيا مدارس قدرتمندي داشته باشيم تا علاوه بر پوشش تحصيلي دانش‌آموزان ايران و فرزندان ديپلمات‌ها بتوانيم دانش‌آموزان غيرايراني را در مدارس ايراني پذيرش كنيم.

 

"فقط تو گريه نكن"

 

کیمسه ایتگین:

(شاعر و مترجم از زبان تركي به فارسي: علي بالا)

تو گریه نکن/ ما با هم از کوه‌ها خواهیم گذشت/ آب‌های روان را خواهیم دید/ خواهیم خندید.

تو گریه نکن/ درخت آلبالویمان شکوفه داده/ بادی که می‌وزد/ شمیم‌اش را می‌آورد.

تو گریه نکن/ کبوتر زخمی دوباره پرواز خواهد کرد/ دوباره بال‌هاش را خواهد گشود.

تو گریه نکن/ در آسمان ابری‌ست/ او خواهد بارید/ فقط تو گریه نکن!


Sən Ağlama

Sən ağlama,

Dağdan aşacayıq,

Axar sular görüb,

Güləcəyik.

Sən ağlama,

Gilənarımız çiçəklənib,

Bir yel əsir,

Gətirir iyini.

Sən ağlama,

Yaralı göyərçin,

Yenidən uçub,

Qanadların açacaq.

Sən ağlama,

Göydə var bir bulud,

O yağsa-ağlasa,

Daha sən ağlama.

 

"برنامه های خانه فرهنگ گیلان در فروردین 1391"

                            

 

ای کاش آدمی وطنش را همچون بنفشه ها میشد با خود ببرد هرکجا که خواست...

استاد رضا کاظمی

همچون بنفشه ها... رضا کاظمی...

 

ناتمام است درخت...

مانده تا برف زمین آب شود؛ 

مانده تا بسته شود این همه نیلوفر وارونه چتر 

ناتمام است درخت. 

زیر برف است تمنای شنا کردن کاغذ در باد

و فروغ‌ تر چشم حشرات

و طلوع سر غوک از افق درک حیات. 

مانده تا سینی ما پر شود از صحبت سمبوسه و عید. 

در هوایی که نه افزایش یک ساقه طنینی دارد

و نه آواز پری می‌رسد از روزن منظومه برف

تشنهٔ زمزمه‌ام. 

مانده تا مرغ سرچینهٔ هذیانی اسفند صدا بردارد. 

پس چه باید بکنم

من که در لخت‌ترین موسم بی‌چهچه سال

تشنه زمزمه‌ام؟ 

بهتر آن است که برخیزم

رنگ را بردارم

روی تنهایی خود نقش مرغی بکشم.

                                                                 سهراب سپهري


ياغي!

یاغی

نه! 

می‌دانستید؛ 

شما می‌دانستید که من 

فرزند گندم و پاییزم. 

می‌دانستید 

شیر از پستان تنبور نوشیده‌ام 

و در کوچه‌های نی و نقاره بزرگ شده‌ام 

به دختران ماه و انار عاشق بوده‌ام 

و آنان را از بالِ باد و یالِ شیهه 

و چشمان گرگ‌های خاکسترین ربوده‌ام 

و تن به بند شما نخواهم داد. 

نمی‌دانستید؟ 

 

 ادب پارسي/ محمود کویر



باز مزاج ملوكانه مغشوش شد!

 

باز مزاج ملوكانه مغشوش شد!

...هوا معتدل است و گاهی باد می‌آید. یک روز رفته بودیم زیر سه پایه به شکار ارقالی. در بین مارق رفتن، ابر شد. باد و باران و مه و برف معرکه کرد. شکارها باد خورده در رفتند. بسیار بد گذشت. روزها با معدودی سواره می‌رفتیم به طور تبدیل. گردش صحرا در دولاب و غیره. با مردم صحبت می‌کردیم. یکروز رفتم باغ نظام العلما که در دولاب دارد. باغبان منظری بامزه داشت...خلاصه چند روزی گشتم مزاجم بسیار خوب شد. یکروز انیس الدوله با زبیده دعوا کردند. داد و فریاد کردند...صدا رفت بیرون. بسیار بد شد، کج خلق شدم به انیس الدوله و غیره، خورشید را که فضولی کرده بود، شب قایم با دست خودم زدم. دستم درد آمد. به علت این کج خلقی‌ها، باز مزاجم مغشوش شد. بر پدر جمیع زنها لعنت که بسیار مردمان نفهم خری هستند...

پ.ن:

 ... نکته جالب در خصوص این کتاب، اطلاعاتی است که از رهگذر نوشته‌های شاه درباره جغرافیای تاریخی و زیست محیطی به دست می‌آید. شاه قاجار از هرجا گذر کرده، از دشت و باغ، دره و کوه و آبادی، امامزاده و روستاهای کوچک و غیره، همه را به بهترین وجه توصیف کرده و لباس و چهره و طرز سخن گفتن افرادی را که دیده، وصف کرده است. همچنین آشنایی با انواع پرنده‌های شکاری و پستاندارانی که در آن زمان در زیستگاه‌ها به سر می‌بُردند... البته کتاب اشاره‌ای به امور سیاسی و وقایع مهم کشوری نکرده است. برای همین هم گزارش های او از شکارهایش، بیش از آن که شناساننده شرایط و اوضاع کشور در سال‌های پادشاهی او باشد، معرف خصلت‌ها و ویژگی‌های رفتاری خود شاه و پیرامونیان اوست!

خبر آنلاين/ «گزارش شکارهای ناصرالدین شاه قاجار»

 

"مرگ يك هنرمند"

 

مرگ يك هنرمند

"امیر بدرطالعی" کارگردان جوان تئاتر پنجشنبه 3 فروردین ماه سال 91 به دلیل مرگ مغزی چشم از جهان فروبست .

مراسم خاكسپاري، شنبه پنجم فروردين، ساعت نُه و نيم صبح از خانه ي فرهنگ گيلان.

آدرس: رشت. خيابان بيستون. مقابل خيابان صفاري، بن بست نصرالله زاده، خانه ي فرهنگ گيلان