"تریو تهران"
با تبریک دوباره به رضیه انصاری

کمی قبل از نیمه شب منیژه آمد به سرهنگ سر بزند. در را نیمه باز کرد، تخت خالی بود. در را چارتاق باز کرد. کسی را در اتاق ندید. تو درگاهی سرش را به این طرف و آن طرف برد و چند بار سرهنگ را صدا کرد. جوابی نیامد. برگشت و تندتند از جلو سایه های رو دیوار راهرو رد شد و به دستشویی و اتاقهای دیگر هم سرک کشید و با چشمهای پر اشک به اتاق سرهنگ برگشت. پنجره باز بود و بیرون جز سیاهی مطلق چیزی نبود. نزدیک پنجره شد. زیرلب بی صدا حرفی زد. چشمانش را بست و باز کرد و پایین را نگاه کرد...
تریو تهران/ رضیه انصاری/ نشر آگه
پ.ن:
در وبلاگ داروگ بیشتر در باره ی این رمان و رمان دیگر خانم نویسنده بخوانید.
http://raziehansari.blogfa.com/
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۱۰/۲۴ ساعت توسط شهلا شهابیان
|