«یک تکه از آسمان نقرهکوب»
دوازدهم مرداد، صدمین زادروز محمد قاضی
گفتم: جناب دکتر، غمی از حرف نزدن نیست. من در کشوری زندگی میکنم که حرف زدن در آن ممنوع است. ببر!
محمد قاضی کُرد بود و زاده مهاباد. در دوازده مرداد ۱۲۹۲. کودکی را در قریه "ساغرلو" گذرانده بود و از هفت سالگی تا پایان دوره دبستان، مقیم مهاباد. بعد، ساکن تهران شده بود. از ۱۳۰۸ تا گرفتن دیپلم ادبی، تا فارغالتحصیلی از دانشکده حقوق قضایی در ۱۳۱۸، تا کار در وزارت دارایی، تا ازدواجش در ۱۳۲۲، و تا ابتلایش به سرطان حنجره در ۱۳۵۴ .در ۱۳۵۵ راهی اروپا شده بود برای عمل؛ هم در آنجا بود که فهمیده بود دیر شده و پزشک جراح ناچار است تارهای صوتی او را، آکنده از قارچهای سرطان بردارد.
"گفتم: جناب دکتر، غمی از حرف نزدن نیست. من در کشوری زندگی میکنم که حرف زدن در آن ممنوع است. ببر!"
و دوباره راهی تهران شده بود و به ناچار،
بازنشسته از کار دولتی. اما روی به کانون پرورش کودکان و نوجوانان آورده بود در
همان سال: آغاز کار ترجمه آثاری برای کودکان و نوجوانان، تا آمدن انقلاب و
پاکسازی.
نخستین کتابش در
عرصه ترجمه، «سناریوی دنکیشوت» است. (۱۳۱۶، انتشارات افشاری)؛ خود وی اما نخستین
کارش را «کلود ولگرد» از ویکتور هوگو میخواند (۱۳۱۷، انتشارات افشاری) و آخرین
کارش: «چهل روز موسی داغ» از فرانتز ورفل اتریشی است از شاهکارهای مسلم رمان
تاریخی مدرن. (منتشر نشده( تنها
ترجمه و مهارت قاضی در این عرصه که گاه پهلو به آفرینش میزند، نیست که او را به
مثابه نمونهای برجسته از مترجمان در تاریخ ادبیات ماندگار خواهد کرد؛ که همدوش با
آن انتخاب دقیق نویسندگان و آثار آنها و همچنین شناخت از نیاز هر مقطع زمانی و
عرضه کاری به فراخور آن، قاضی را از بسیاری همکاران خود متمایز ساخته است. سروانتس
و «دن کیشوت»، فلوبر و «مادام بواری»، فرانس و «جزیره پنگوئنها»، پرل باک و
«مادر»، اگزوپری و «شازده کوچولو»، سیلونه و «نان و شراب»، کازانتزاکیس و «آزادی
یا مرگ»، بوکاچیو و «دکامرون» و آفرینندگان و آثاری دیگر بیانگر تلاش جان مترجمی
عاشق است که به جرأت میتوان گفت کمتر مترجمی به همپایگیاش رسیده...
منبع: فصلنامه ادبی سنگ/ داریوش کارگر
پ.ن: یادش گرامی، اولین بار با "نان و شراب" سیلونه پذیرایم شد...